ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

دنیای زیبای ایلیا

احوالات ایلیا

یه بچه دوساله چکار کنه که  بابا مامان ناراحت نشن . . . بشینه یه گوشه با خودش بازی کنه یا تلویزیون نگاه کنه یا شاید هم بخوابه واینکه تو مهمونی از کنارمون بلند نشه  بچه ها را نزنه ، وقتی غذا می خوره روی لباس یا فرش نریزه یا اینکه وقتی خسته از سر کار میای درکت کنه بذاره بخوابی همین . . . اما من نمی خوام من تمام سختی ها را با صبر تحمل می کنم تا شادی وخنده روی صورت فرزندم باشه   بعد نوشت: الان دارم که تایپ می کنم ایلیا داره با تفنگش به من تیر  می زنه من یه دستمو بردم  بالا می گم  ترسیدم ترسدم... واقا ایلی داره می خنده تو یه مهمونی اقا ایلیا یه بچه را زد منم بردمش تو یه اتاق دیگه که تقریبا تاری...
24 فروردين 1392

ایلیا قلدر شده

چند وقتی هست اقا ایلیا ما یکم قلدر شده دیشب وقتی تو مهمونی 3 تا از بچه ها را مجروح کرد به فکر افتادم پی گیر کارش بشم اگه بچه ام کتک بخوره خیلی راحتر از ان هستم که بچه های دیگه را بزنه وای که چه حس بدی هست بحرحال نمیشه که مهمونی نرفت یا بچه را تنبیه کرد اخه بچه 2 ساله که خیلی چیزها را متوجه نمیشه به نظر خودم اگه اقا ایلیام دایره لغاتش زیاد شه بتونه کامل حرف بزنه خیلی از مشکلات منم حل میشه دیگه راحت می تونه منظورش بگه دیگه گاز نگیره (البته من فقط امیدوارم)   گاهي والدين بسيار آرام و خونسرد از قلدري و برخي رفتارهاي فرزند خود بسيار تعجب مي کنند. چنين والديني اغلب تصور مي کنند که فرزندشان نمي تواند با همسالان خود کنار بيايد و راه ...
11 فروردين 1392

سال 92

  حاجی فیروزه،                 سالی یه روزه،                                 همه می‌دونن،                                                  منم می‌دونم،  &nbs...
9 فروردين 1392

تولد اقا ایلیا

ا مروز هر ساعت ودقیقه اش برای من خاطره هست ویاداور لحظات شیرینی که منتظر بدنیا امدن تو بوده ایم لحظاتی که هر چند کند می گذشت اما یادآوریش زیباست پسرم کمتر از 2 ساعت برای سالگرد تولد توست ومن باورم نیست 2سال من مادر بوده ام برای خوب یابد بودن من قضاوت با خود توست اما تو بهترین پسر دنیا هستی من عاشقونه دوست می دارم. ...
24 اسفند 1391

اگر کارمند نبودم

وقتی با بـــــــــوس فـــــــــرزندت از خواب بیدار می شی وقتی با خنـــــــده فـــــــــــرزندت خواب از سرت میره وقتی فرزنــــــــــدت خوشحاله که مامان امروز کنارشه وقتی خبری از پرستار نیست وقتی صبح فرزنــــــــدت اسباب بازی هاشو میاره وقتی پاهاشو دراز می کنه میــــگه مامان اتل وقتی از خوشحالی دوباره بوســـه بارونت میکه اما مامان شتاب داره که باید برســـه به اداره پرستارش در می زنه ومیـــاد  تو خونه مامان مانتو میپوشه و...   اونوقت هست تمام شادی فرزندت از بودن با تو میشه اشک های حلقه زده تو چشم های نازش وگریه وچسبیدن به تو که یعنی مامان نرو   اما مامان باید بره .... میشد امروز روز خوب شادی بود بر...
3 اسفند 1391

23 ماهگی ایلیا جان

ایلیا در زمان ترک از بس برای ایلیا جان آمیو (ایلیا به شیر امیوه کلا خوراکی ها میگه)گرفتیم ورشکست شدیم اقا ایلیا به آب پاش علاقه خاصی داری اینجا داره ماشینشو میشوره تا اینجا یکبار تلویزیون به علت اب پاشی وخرابکار ایلیا خان رفته تعمیر خدا بخیر کنه حالا خدا کنه به خودش آسیب نرسونه آقا ایلیا وقتی مامان تو اینترنت سرگرمه کل کشو ها میز و کمدش خالی میکنه اینجا هم کشو را خالی کرده رفته توش وایستاده تا قدش به جلو آینه برسه چند وقت پیش ها روی کارت نوشتم مامان به دیوار زدم هر موقع رد میشدم بهت نشون می دادم می گفتم مامان بعد از چند وقت امروز وقتی کارت را نشونت دادم گفتم اینجا چی نوشته خیلی با ذوق گفتی مامان کلی من خوشحال شدم با...
25 بهمن 1391

شعر قبل از 2 سالگی

وقتی مامان نتونه شعر بگه خاله سمیه را مجبور می کنه که در احولات ایلیا گلی این سروده را بگه تقدیم به بلبل زندگیم ایلیا جونی   اتل متل یه بچه یه بچه ی ناز نازی کوچول موچول و شیطون ،عاشق اسباب بازی اسم قشنگی داره ایلیای مامان چشم سیاه لپای رنگی داره ایلیای مامان یادم تورا فراموش ایلیای بابا تپل مپل بازیگوش ایلیای بابا اسم باباش صادق خان و مامانشم حسنا جون کی بشه بزرگ بشه داد بزنه مامانی و بابا جون بابا سرکار میره و مامان میره اداره می مونه باغ دلم پیش خاله ستاره وقتی از راه میرسم میاد بغل ایلیای نی نی نه غذا نه میوه، دادمیزنه مامانی می می از سرو روم بالا میره موهامو هی میکشه تا م...
25 بهمن 1391