ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

دنیای زیبای ایلیا

بدون عنوان

خدایا این جمع سه نفر ما را بیشتر بکن اما کمتر نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه طاقت ندارم می دونم خیلی مهربونی  خنده های سه نفره ما را نگیر من بدون صادق وایلیام میمیرم    
24 شهريور 1392

برای دفاع از فاطمه ها

فاطمه سه ساله دچار مرگ مغزی شد بار دیگر محرومیت نمی دانم روزانه چند بچه به علت محرومیت و نداشتن امکانات جان خود را از دست می دهند ویا اینکه دچار آسیب های جدی می شوند... مسئولین چاره ای بیاندیشید جنوب استان کرمان تا کی باید شاهد این گونه حوادث باشد  تا کی فاطمه ها باید جان خود را ازدست بدهند ... http://www.halil.ir/fa/ew_news_6906.ashx http://www.halil.ir/fa/ew_news_6915.ashx http://www.halil.ir/fa/ew_news_6925.ash   ...
14 شهريور 1392

نقاشی1

از انجایی که برای خواندن وبلاگ های فامیل های عزیز ودوستان گرامی نیاز به سرگرم کردن پسری داریم این وسیله تخته وایت برد (هدیه زن دایی زینب به اقا ایلیاست)یکی از وسایل بسیار تا بسیار کاربردی وسرگرم کننده برای پسری هست واینکه وقتی داره این خطوط زیبا وکلا با مفهوم را میکشه توضیح هم می ده ماتین شارژی بالا بالا منظورش چیه خدا بهتر می دونه                               واین هم شاهکار نقاشی مامان در کشیدن ماشین روح پیکاسو با دیدن این نقاشی ها شاد میشه والبته اگه تولید خودرو هم به آسونی کشیدن آن بود قیمت آن روز به روز افزایش نداشت &nb...
6 شهريور 1392

سفرنامه

هفته قبل رفتیم زیارت امام رضا(ع) واقا ایلیا برای اولین بار بود که می رفت زیارت جای همگی شما سبز خیلی خوش گذشته مخصوصا چون با مامان وبابام بودیم پسری هم سنگ تمام گذاشت مثل همیشه اصلا اذیت نکرد عالی بود دوستش می دارم به قول پسر داییم آقا جواد فتوشاپ چه کارها که نمی کنه خدایش به بچم شباهت نمی ده ههههههه پارک ملت با خاله مهری عزیز خیلی خوش گذشت امیر حسین پسر خاله عزیزم کلی ایلیا با امیرحسن دوست شدن بازی کردن این عکس هم موقع برگشتن از سفر فردوس گرفتیم اقا پسری توی هوای سرد دوست داشت اب بازی کنه این عکس هم ربطی به سفرمون نداره تو خونه گرفتم اقا ایلیا مثلا داره خودشو لوس می کنه که باباش بیاد هلش بده و بچرخونش با ماشینش تا بخ...
1 شهريور 1392

عکس

تقدیم به زینب جون ومنصوره عزیز یه دختر خاله عزیز دارم یه مدت عاشق الاغ بود خلاصه عروس شد دست از سر الاغ هایش کشید وکلکسیون الاغ ها شو حراج زد یکیشون هم نصیب ما شد. بدون شرح(فقط بگم کسانیکه تو این عکس هستن هیچ شباهتی به امروزشون ندارن این عکس حدود 15 سال قبل گرفته شده دلفارد جایی که ما با اب خاک وسنـــــــــــــــــــگ بسیار بازی کردیم روزگار را گذراندیم) خب بریم به اصل مطلب نقش اول وبلاگ یعنی اقا پسری خدایا هیچ زمانی مریضی برای کوچولوهای نازنین نیار اندر حکایت از پوشک گرفتن پسری برنام خواب پسری کلا عوض شده مثلا 2 شب بیدار میشه دوست داره بازی کنه بعضی وقت ها که زورمون نمیرسه بیدارش کنیم مجبوریم تو رختخواب امیو ...
13 مرداد 1392

احمدی نژاد رفت روحانی آمد

سلام حدود 8 سال قبل که آقای احمدی نژاد را برای اولین بار شناختم دانشجو بودم کاری به سیاست نداشتم خوشمان آمد از حرف زدنش ار سادگیش ادم را یاد شهید رجایی می انداخت و.... نذر کردیم که رای بیاورد رای آورد خوشحال شدیم دوران دانشجویی گذشت ما را کاری به دولت نبود که چه می کند همین که جیبمون وصل بود به جیب پدر عزیزتر از جانمان برایمان کافی بود اما دیدیم تغییررات را کپرهای روستایی که تبدیل به خانه هایی امن برای زندگی همشهری هایمان شدند جاده های روستایی که بعد از گذشت چندین سال آسفالت شدند روستایی های که آب آشامیدنی برای خانه هایشان بردند ،وام های آشتغال برای جوانان و وام های ازدواج و... 4 سال دوم نیز خاطرات تلخ شیرین زیادتر بود ک...
12 مرداد 1392

mater

پسرمو خلاصه بعد از دودلی های فراوان عمل کردم واقعا لحظات سختی بود پر از استرس وقتی داشت به هوش می اومد سخت تر هم بود باور نمی کردم پسرمو به تیغ جراحی سپرده بودم وقتی تو حالت بی هوشی صدا می کرد مامان دلم می ریخت ...   پسرمو برای چکاب روز شنبه ای بردم دکتر دکتر گفت همه چیز خوبه دل  من نیز اندکی اروم شد اما استرس همیشه با من هست خدایا همه کوچولوها را خودت مواظبشون باش اما حالا می گم از روزهایی که با اقا پسری بودم بعد از عمل بخاطر اینکه بیشتر بشینه وبدو بدو نکنه براش کارتون گرفتیم شاید چند دقیقه ای اروم بشینه تکون نخوره واستراحت کنه یکی از این کارتون ها mater بود حالا دیگه دست بردار نیست روزی حداقل 5 دفعه شاید هم بیشتر می...
25 تير 1392

این کیه ؟این چیه؟

این کیه ؟ این چیه؟ پسر عزیز تر از جانم چند روزیست حسابی داره تلاش می کنه که حرف بزنه داره تلاش می کنه کلمات جدید یاد بگیره کلی میره تو حس میگه مامان این چیه منم میگم تریلی دوباره مامان این چیه اخ خدای من یادم نیست اسمشو (عکس یه کفشدوزک بود  پسری پرسید حالا از ذهن من رفته بود هی فکر کن اخر دفعه با کلی اعتماد بنفس گفتم زالزالک) هر کی می بینه میگه مامان این کیه رفتیم مهمانی نگاه می کنه تو چشم های شوهر عمه ام میگه این کیه؟من اقای مقبلی حالا پسر داره تلاش می کنه که یاد بگیره معمولا هم وزن این کلمات یه چیز هایی میگه خلاصه در کنار سختی هایی که این چند وقت داشتم در کنار بی مهری هایی که از رئیسم دیدم لحظات قشنگی هم بود وهست لحظا...
8 تير 1392

تردید

این روزا فکرم حسابی مشغول ونمی تونم تصمیم درستی بگیرم پسری را پیش دو تا متخصص خوب کرمان بردم اما نظر ها متفاوت بود دکتر عباد زاده می گفت طبیعی نیاز به عمل نداره یک ماه دیگه دوباره بیار دکتر دهقان فیروزابادی می گفت اگه دفعه قبل تشخیص درست بوده باشه نیاز به عمل داره من اون موقعه ندیدم نمی تونم نظر قطعی بدم من دوست داشتم عمل کنه اما باباش میگه فعلا صبر کنیم منم مجبورا دارم صبر می کنم پناه بر خدا ان شالله دیگه اون اتفاق وحشتناک نیوفته راستی خاله های ممنون که برای پسری دعا کردین ونگران شدید.
8 تير 1392