mater
پسرمو خلاصه بعد از دودلی های فراوان عمل کردم واقعا لحظات سختی بود پر از استرس وقتی داشت به هوش می اومد سخت تر هم بود باور نمی کردم پسرمو به تیغ جراحی سپرده بودم وقتی تو حالت بی هوشی صدا می کرد مامان دلم می ریخت ...
پسرمو برای چکاب روز شنبه ای بردم دکتر دکتر گفت همه چیز خوبه دل من نیز اندکی اروم شد اما استرس همیشه با من هست
خدایا همه کوچولوها را خودت مواظبشون باش
اما حالا می گم از روزهایی که با اقا پسری بودم بعد از عمل بخاطر اینکه بیشتر بشینه وبدو بدو نکنه براش کارتون گرفتیم شاید چند دقیقه ای اروم بشینه تکون نخوره واستراحت کنه یکی از این کارتون ها mater بود حالا دیگه دست بردار نیست روزی حداقل 5 دفعه شاید هم بیشتر می بینش همش میگه مامان ماتین ها عاشق mater شده حسابی ،البته خود من نیز خوشمان امده است نمی دونم چطور ترکش بدم دست از کامپیوتر وdvd player برداره فعلا دارم فکر می کنم می خوام یه برنامه ریزی مناسبی هم برای پسری هم برای خودم وخانوادم تنظیم کنم
راستی عاشق باته گفتن ایلیا هستم وقتی من میگم مامان نباید اینکار کنی صداشو کلفت می کنه خیلی با اقتدار می گه باته(باشه)