مریضی ایلیا من
ایلیا عزیزم عاشقانه دوست دارم و برات می میرم کاشکی مامانت مریض مشد امام فسقلیم چیزیش نمی شد دیشب تولد دایی رسول بود تو حالت اصلا خوب نبود تب داشتی منم همش نگران تو بودم وا اصلا حواسم به تولد نبود خیلی می نالیدی وتا صبح همش بیدار می شدی و می نالیدی می خواستم مثل دیروز اداره نرم اما صبحی تبت قطع شد و خاله ستاره هم امد پیشت و من امدم اداره و گفتم به خدا می سپارتم عزیزم راستی ایلیا عزیز دیروز اصلا نتونستم باهات بازی کنم حال نداشتی فقط اومدم پازلت را نشون دادم گفتم گیلاس کو؟ بهم نشون دادی دیگه دیدم حال نداری بی خیال بازی شدم .... الهی ایلیا عزیز من وتمام بچه های کوچلوی ایران زمین را خوب خوب کن الهی ...
نویسنده :
حسنامامان ایلیا
10:33