دنیای زیبای پسرم
پسری مامان امروز روز چهارم است که به مهد کودک می رود وقتی خواستم به مربی تحویلش بدهم خیلی گریه کرد وای چقدر سخته با بچهات با گریه خداحافظی کنی مخصوصا من که باید ۴۰ کیلومتر از شهرم دور بشم تا به محل کارم برسم (اونم اگه برسم وتصادف نکنم) ایلیا عزیز برای مامان د عا کن که انتقالیش جور بشه تا بتونه نزدیک تر به تو باشه ...
پسری عزیز مامان داره برات برنامه قشنگی تنظیم می کنه از روی وبلاگ اموزشی نابغه های کوچک اما من دوست ندارم تو نابغه بشی دوست دارم اول از هرچیز از زندگیت لذت ببری و اونو خیلی دوست داشته باشی دوست دارم تو مسیری قرار بگیری که بعد وقتی بزرگ شدی حسرت گذشته را نخوری و خودتو تو زندگی بیشتر از هر چیز دوست داشته باشی وبه خودت عشق بورزی ایلیا جان هیچ زمان خدا را تو زندگیت فراموش نکن و دوستش داشته باش ایلیا گلی هر موقع برات قرآنی که کودک می خونه می گذارم دقیق گوش می دهی
داشتم از برنامه ات می گفتم می خواهم کتاب خوانی ،خواندن فلش کارت ، ریاضی ۶۳ روزه را باهات کار کنم امیدوارم همکاری کنی دیروز که دو تای اولی را باهات کار کردم ودر اصل از فلش کارت ها خوشت میاد اما فلش کارت های ریاضی را نتونستم درست کنم اخه دیشب برامون مهمون امد خاله ها پیشمون بودن و تو هم کلی با بچه هاشون بازی کردی و مواظب وسایلت بودی که کسی دست نگیره رفته بودی روی تخت وستاره های رنگی کنار اونو به بچه ها نشون می دادی احساس فرمانروایی داشتی
ای فرمانروای زندگی من عاشقونه دوست دارم