ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

دنیای زیبای ایلیا

یا ابالفضل

1392/4/1 23:26
632 بازدید
اشتراک گذاری

یک هفته گذشت از روزی که اعلام شد اقای روحانی برنده رقابت شده از روزی که کار مامان ساعت 9:30 شب تمام شد و مامان بعد از دو شبانه روز سر کار بودن ساعت 10 شب  فرزند بی حالش رو تو بغل گرفت احساس کرد چیزی شده احساس کرد فرزندش توان حتی یه لبخند زدن را نداره وقتی دکتر گفت ببریدش بیمارستان وقتی دکتر بیمارستان گفت ببرید کرمان اینجا امکانات نیست دکتر متخصص تا فردا صبح نمیاد دلم لرزید اشک ریختم با خاله عزیزم راهی کرمان شدیم تو مسیر خوابم میبرد(دوشب نخوابیده بودم)محکم به بابا می زدم میگفتم بیداری فکر میکردم بابات خوابش برده رسیدیم، رسیدیم به بیمارستان باهنر اما چه رسیدنی وقتی دکتر ها گفتن خیلی دیر اوردینش احتمالا بچه دیگه تا الان عقیم شده اونوقت بود که تمام بدنم می لرزید اشک نداشتم سحر بود و با تمام وجود امام ها را صدا میزدم می گفتم یا حضرت ابالفضل منو نامید نکن پسرم خودت شفا بده اینقدر گفتم گفتیم( به تمام فامیل سپردیم برای پسرم دعا کنن)... اما وقتی سونو اخر را گرفتن چیزی شندیم که باور کردنی نبود گفتن همه چیز طبیعی هست پسرتون مرخصه وقتی سجده خاله ام را دیدم وقتی خنده های پسرم دیدم فهمیدم پسرم شفا گرفته مطمئن هستم خدا دلش رحم امد گفتم شاید خدا دلش برای من که به نیت خدایی نه بخاطر پولش بلکه برای خدمت به مردم چند روز از زندگیم صرف کارهای اداره کردم تاهمراه با بقیه همکارانم  انتخابات خوبی را بتونیم برگزار کنیم...

اما الان خوشحالم از اینکه فرزندم خوبه خوب خوب فقط یه عمل کوچولو داره که انشالله چهارشنبه عمل میشه نذر کردم دیگه پسری را ایلیا صدا نزنم بهش بگم ابالفضل اقا

پسندها (1)

نظرات (10)

مامان فاطمه ناناز
2 تیر 92 10:02
الهی قربونت برم حتما خیلی غصه خوردی
حتما خیلی دلت شکسته بود
خدارو شکر به خیر گذشت انشالله عملشم خوب باشه...
خیلی گریه کردم وقتی خوندمش اما به اخرش رسید شروع کردم به خندیدن....
اقا ابالفضل دووووووووووست داریم


قربونت برم زینب عزیز ومهربون فاطمه گلن ببوس
صبا
3 تیر 92 0:06
سلام بزرگوار گاهی اوقات فقط یه تلنگر لازمه از یه خواب کوچولو انسان بیدار بشه درسته لبخند نازنین شما زیباست و دلتون می گیره واسه یه قطره اشکش تا چه رسه به یه بیماری و یه ناتوانی اما قربون بزرگی خدا برم که چقدر بنده هاشو دوست داره و دلش می خواد گاهی یه امتحان ازشون بگیره و بعد ورق امتحانی شون را تصحییح کنه و به اونا نمره بده ... شما هم از این امتحان نمره بیست گرفتی اما میدونی جای نذر کردن پول طلا و ... بیا خنده هاتو نذر کن و شادی هاتو نذر کن و وقتت را نذر کن اونوقت می بینی که هستند بچه هایی که به این نذر تو احتیاج دارند . نمی دونم شغلتون چیست ...اما اینو می دونم که تو هر شغلی که باشی فقط کافیه یه لبخند یه صبوری ببین چقدر زیبا میشه زندگی وقتی اینگونه نذرت را ادا کنی منم وقتی مطلب را خوندم دلم گرفت اما شاد شدم از اینکه دیدم ماجرا چقدر زیبا و دوست داشتنی تمام شده .... بهتون تبریک می گویم .... اما در مورد سوال دوم بله در شهرمون انجمن عکاسان جنوب خیلی وقته شکل گرفته و تا حالا دو اردو هم برگزار عضوهای این انجمن افراد تحصیلکرده هستند خوب شما هم افتخار بدهید و عضو انجمن عکاسان جنوب بشوید آنوقت هم آموزش عکاسی ببینید و هم در اردوها شرکت کنید . پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد.

ممنون اقای سعیدی ان شالله تو اولین فرصت تو کلاس ها شرکت میکنم شروع کلاس ها کی هست؟

منصوره.الف
3 تیر 92 14:41
صبحدم پيك مسيحا دم جانان آمد گفت برخيز كه آرام دل و جان آمد سحر از پرده نشينان حريم خلوت نغمه برخاست كه شاهنشه خوبان آمد عیدتون مبارک التماس دعا!
سوری مامان زهره
3 تیر 92 14:44
سلااااااااام وای وقتی از خاله شنیدم خیلی ناراحت شدم، اما بیشتر خوشحال شدم که به خیر گذشت،
ان شالله همیشه سالم باشی آقا ابوالفضل...


با دعا شما
سوری مامان زهره
3 تیر 92 14:46
قالب جدید مبارک، خیلی قشنگه...


ممنون عزیزم
مامی امیرین
4 تیر 92 11:25
وای خانمی از خوندنش تنم لرزید خیلی ناراحت شدم ولی خدا رو شکر که خوب تموم شد!!! اسم جدیدت مبارک.ابولفضل..اسمی بزرگ و پرمهنا. مامانی نذرت قبول. عملشم به سلامتی باشه.
مامان عبدالرحمن واویس
5 تیر 92 16:06
عزیزم انشالله هرچه زودترخوب بشه منتظرخبرای خوب خوب ازعمل اقا ابوالفضل هستیم


ممنون عزیزم
سوری مامان زهره
5 تیر 92 17:28
سلام خوبین؟ ایلیا بهتره؟ خاله جون چطوره؟ بهتر شده؟


قربانت عزیزم همگی خوبیم زهره گلی ببوس
مامان امیرمحمد
8 تیر 92 18:23
سلام عزیزم ابوالفضل(ع) نگهدارش باشه اما من آخرش نفهمیدم چه مشکلی پیش اومده بود که یهویی بود و خدای ناکرده باعث عقیم شدن بچه میشد


عزیزم دکتر می گفن پیچش بیضه بوده که اگ
ه تو 4 تا 6 بعد برنگده یا عمل نشه باعث عقیمی میشه البته از پسری مثل اینکه برگشته سر جاش
زری مامان مهدیار
11 تیر 92 1:29
واااای حسنا جون خیلی خیلی ناراحت شدم بابت شب سختی که گذروندید و خوشحال و شاکر بابت شفای پسرت خوش به حالت که خدای نازنین صدات رو شنید و تنهات نذاشت دوست خوبم ما رو هم خیلی خیلی دعا کن ایشالا که عمل گل پسرت هم به سلامتی انجام بشه و رفع خطر بشه ازش