دومین محرم ایلیا
هنوز محرم شروع نشده بود قصد کردم امسال حتما مراسم های عزاداری را بروم وحتما پسرم را ببرم چرا که دوست دارم با اهل بیت خصوصا با امام حسین (ع) ویارانش اشنا شود و دوستشون داشته باشدهمین
شب اول وقتی وارد حسینیه شدم فکر ان را هم نمی کردم پسرم این مکان را با پارک اشتباه گرفته واینقدر بدو بدو وبازی کرد خودم ذوق کرده بودم واز یک طرف شاید بیش از 20 دفعه بلند شدم دنبال اقا پسری می رفتم که یکبار بیرون نرود خالم که همرام بود خسته شد وگفت دیگه ایلیا را نیار اذیت میشی گفتم تو دلم گفتم خوب قصد کرد خود امام حسین کمکم می کند
خلاصه شب اول که تمام شد شب های بعد هم رفتم البته فعالیتش به علت شلوغی جمعیت کمتر شده بود وخوراکی های دوستاش را می گرفت گاهی هم به زور خوراکیهاشون را می گرفت خصوصاشکلاتهاشون را عاشق شکلاته شدید...
مراسم شیر خوارگان هم پسری را بردم بعد خواست تو گهواره علی اصغر(ع) که بصورت نمادین درست کرده بودن بره اینم عکسش
اینم عکس کنار خیمه ها امام حسین (ع)
این چند روزها وقتی می گم ایلیا جونی برای امام حسین گریه کن دستهایش را روی چشماش می ذاره خودشو تکون میده یعنی داره گریه میکنه وقتی هم میگه ایلیا سینه بزن دو دستش را میبره بالا سینه می زنه
امیدوارم خدا به حق بیمار کربلا تمام بیمار ها را شفا بده خصوصا نی نی های بیمار را