ایلیا کچل و روز کودک
پسر عزیز تر از جانم هفته گذشته هفته کودک بود و من گذاشتم بیش از گذشته فرمانروایی کنی گفتم بذار تمام محدودیت ها کنار گذاشته شوند از تماشا کردن سی دی با نی نی که هر موقع اراده کردی برات گذاشتم تا آب بازی کردنو گاز گرفتن ومو کشیدن مامانت و خلاصه هر کاری که از دستت برمی امد کوتاهی نکردی به همین مناسبت از نمایشگاه کودک برات چند تا کتاب خریدم
قضیه کچل شدنت
گفتم برات مامانت جونت جلوی موهایت راچیده بود بعد خیلی بد شده بودن من به دایی رسول و بابایی گفتم با ماشین شماره 20 سر پسری را اصلاح کنید من نبودم وقتی اومدم دیدم دایی رسول با با صفر موهای پسری را کوتاه کرده و بابا هم داره کمکش می ده نمی دونی اون لحظه چه حسی داشتم اخه من خیلی موهاتو دوست می داشتم والقصه در اخر شدی ایلیا کچل اینم عکسش
پسری عاشق گوجه هست هر جایی که می بینه سریع یکی بر میداره شروع به خوردن می کنه (باغ بابا حاجی دلفارد)
پسرم نمی دونم چرا اینقدر قلدر شدی برای همه بچه ها ریاست می کنی بزرگ و کوچک هم نداره ار امیر مهدی که 2 سال ازت بزرگتر تا ضحی کوچلو که شش ماهش است باید همش مواظبت باشیم که یه بار بچه ای را نزنی و یا گاز نگیری البته بیشتر مواقع زمانی اینکار ها را میکنی که بچه ها دست به وسایلت میزنن یا وسیله ای اونها دارن و تو هم میخواهیش
هر موقع خواب داشته باشی شروع به زدن و گاز گرفتن من می کنی (پسرم اینکارو نکن مامانی گناه داره) وقتی بهت میگم بوسی بده سریع بوس می کنی اما در بقیه موارد هرچی اصرار هم کنم بی فایده هست
در ضمن اقا پسری من عاشق کتاب خواندن هست بعضی مواقع دست من میگیره و میبره کنار کمدش وکتاب می خواد و کارت های دید آموز حیوانات خیلی دوست داره کاش تا اخر عاشق کتاب هاش و اهل مطالعه باشه
پسری دوستت دارم
پب نوشت :در تاریخ 22 مهر نوشته شده...