3 سال و 3 ماهگی ایلیا
پسرم روز به روز شیرینتر صحبت می کنه ما را در هر لحظه غافلگیر میکنه
مامان اب می خوام :مامان بیرار شو(بیدار)باباتندترنرو مامان میرسه(میترسه)
عاشق دایناسوره ،سوسمارشو خیلی دوست داره کلی باهاش ادعا می کنه(مامان سوس(سوسمار) می خوام)
از بیرون اومدم خونه میگم وای اقا چه گرمه دارم اتش میگیرم:سرشو از زیر پتو اورده بیرون میگه با حالت ناراحتی مامان اتیش داری :منتظر بود شعله های اتیش از بدن من ببینه
مامان سی دی پاندا می خری:مامان سی دی بن تن می خوام:روی جورابش عکس باب اسفنجی داره پیداش کرده اوردش میگه مامان سی دی می خری (چقدر من از اینها بدم میاد )
کلا بچمون فکر می کنه من به بانک وصلم هر چی می بینه میاد میگه مامان میخری(حالا من اگه بگم بله که دروغ گفتم اگه هم بگه نه دلش میشکنه منم مادررررررررررررررررررررر)
تو امتحانات مشغول درس خوندم که یهو میبینم اقا پسری روی کمرم میگه مامان دس نخون (درس نخون)
**************************************************************************
*تصمیم دارم تابستانی با پسرم فعالیت های اموزشی انجام بدم و این هفته داره رنگ ها را اموزش میبینه کلا هر رنگی می بینه میگه آبی (به قرمز هم میگه ارمز)
*سی دی دیدنش تا زمانیکه تو خونه هست کنترل می کنم ان شاالله وبیشتر از یک ساعت حق دیدن نداره (قانون)
*بعدشم در اخر باید از اقا همسر عزیز ومهربانم وپسر عزیزم بخاطر اینکه تو دوران امتحانات من تحمل کردم و اجازه دادن درس بخونم تشکر ویژه کنم
خلاصه اینکه عاشقشم