اندر احوالات ایلیا
پسرم تقریبا 1 ماه دیگه 3 سالش تموم میشه
اقا ایلیا ما هم خلاصه بعد از خوردن کلی تخم بلدر چین زبان مبارکشون کمی باز شده برای ما صحبت می کنه ما فیض می بریم
وقتی دستهاشو حلقه می کنه می اندازه دور گردنم و میگه مامام دودت دارم (دوست دارم)
وقتی ابروهاشو اخم می کنه با حالت غمگین میگه باهات ارم(قهرم)
وقتی تو ماشین به باباش میگه بابا تندتر برو
وقتی کتاب داستان براش می خونم ومیگه این چیه این چیه خوابش می بره
وقتی صدای خندهاشو که از ته دل می خنده میشنوم
وقتی چیزی می خواد من میگم 10 تا بوس ،شروع به بوس کردن می کنه برای اخریهاش که به 10 برسه بجای سرشو بیار جلو موهای منو میکشه سرمو جلو میاره بوس می کنه
لذتی می برم که دوست ندارم این دوران تمام بشه
دورانی که پر از تردید دورانی که یکی میگه کار بد کرد دعوا کن یکی میگه نه بذار پادشاهی کنه یکی میگه موقع خواب کتاب بخون براش یکی میگه نه کتاب برای خواب نیست یکی میگه جای خوابشو جدا کن یکی میگه نه بذار تا بچه هست با بودن کنار شما ارامش داشته باشه یکی میگه سی دی براش بذار بچه عقده ای میشه اما یکی میگه نه بذار بازی کنه بدو بدو کنه ...
واقعا چقدر به یه بچه میشه بگی نکن نکن این کلمه را دوست ندارم ترجیح میدم برم تو خونه خودم بشینم هرکاری دوست داره انجام بده(جز کارهای خطرناک) تا من فقط نگاش کنم تا لذت ببرم