دنیای زیبای پسرم 4
ایلیا جونی دو شب جدا از من روی تخت خودت خوابیدی شب اول خیلی اضطراب داشتم برات یه ایه الکرسی خوندم گفتم خدا خودت مواظب پسری من باش شب دوم راحت تر ازت جدا شدم اما وسط شب که بیدار شدی گریه کردی خودم هم اومدم کنارت خوابیدم چکار کن مامان طاقت جدایی را نداره دیشب هم که دوباره کنار خودم خوابیدی نصفه شب بیدار شدی بدونی که چشمات را باز کنی جیغ زدی گفتم بخواب پسرم من کنارتم تو هم چشم های نازتو بستی خوابیدی نمی دونم ایا می تونم تو را از خودم جدا کنم و شب ها جدا بخوابی یا نه فکر کنم قبل از هر چیز باید خودم را عادت بدهم که بدون نگاه کردن به تو چشم هایم راببندم و بخوابم.
پسری عادت کردی با شنیدن اهنگ می رقصی مخصوصا همراه اهنگ های خاله شادونه که با دونها می خونه نمی دونم بعضی ها میگن نذار ببینه این برنامه ها خوب نیستن اموزشی نیستن از این حرف ها من خودم دوست ندارم تو وابسته به این برنامه ها بشی الان میگم بیشتر بخاطر چشمات ضرر داره خلاصه مهم اینه که تو احساس شادی داری و این برای برای من زیباست.
دیروز می خواستم کیک درست کنم تو هی میومدی و بهم می چسبیدی نمی ذاشتی کارامو کن منم گذاشتم روی صندلی سرگرم بودم یهو دیدم سقوط کردی و افتادی کف اشپزخانه خدا خواست سرت به سنگ های روی کابینت نخورد
این چند روز ها کلمه بالا را یاد گرفتی و دوست داری روی هر بلندی بری وایستی از طاقچه گرفته تا روی مبل یا روی نردبان........ در اصل خیلی شجاع هستی تو این مورد ها فقط از تنها چیزی که می ترسی از تنهایی حتی تلویزیون هم بدون من نگاه نمی کنی می خواهی من پیشت باشم تا نگاه کنی
القصه اینکه
خدایا خودت مواظب پسر من باش